دریا عزیزم... دریا
مگر می شود عاشق دریا نبود؟!
ب سخاوت هزاران نوع زندگی، ب بیرحمی صدها جسد بی جان
ب آرامش صدای آب، ب موحشی کشتی های درهم شکسته
ب شادی قلعه های شنی و ب غمگینی اسکله تنها
مگر می شود عاشق پارادوکس ها نشد...؟!
باد عزیزم... باد
مگر می شود باد عاشق نباشد؟!
آن هنگام ک مزرعه گندم را ب رقص وا میدارد...
آن هنگام ک موهای معشوق را ب پرواز در می آورد...
و آن هنگام ک آخرین وداع شاخه را با برگ های زرد جشن میگیرد...
مگر مجنون تر از باد سراغ داری...؟!
باد عاشق میشود... دریا معشوق... باد دریا را در آغوش می کشد...
موج ها عزیزم... موج ها