برای داروگ...

نام وبلاگ برگرفته از وبلاگ قبلی من میباشد
اما کاربردش کاملن متفاوت است :
اینبار ب عنوان نام فرزندم...
فرزندی ک هنوز زاده نشده و شاید هرگز زاده نشود...
اولن برای اینکه بداند جنسیت او هرگز برایم مهم نخاهد بود
دوم اینکه حتی اگر ب اندازه ی یک قورباغه ی درختی زشت باشد دوستش خواهم داشت
و سوم پیام اور باران خواهد بود...
البته شاید من هرگز بچه دار نشوم یا هرگز ازدواج نکنم دراینصورت شاید این وبلاگ را نشان برادر زاده ام دادم یا نمیدانم هرفرد دیگری ک هنوز زاده نشده ...!

آخرین مطالب

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

بر فرض هم ک همه چیز خوب پیش رفت...

گاهی فکر میکنم پرنده ای ک در قفس به دنیا آمده... قفس را که بشکنیم، خواهد توانست پرواز کند...؟!

اصلا قفس را از او بگیریم، می تواند زندگی کند دنیای بدون قفس را...؟!

می دانی عزیزم گاهی در زندگی ب بعضی چیزها محکومیم...


........


چقدر دلم میخواهد در همین لحظه یکی زنگ در را بزند... بیاید بنشیند روی پله های دم در... برایم از اندیشه های سهراب بگوید... هی بگوید... هی بگوید

بعد هشت کتاب را بدهد دستم، برود ... و من روزها و ماه ها غرق شوم در اندیشه ها و شعرهایش...


..........


یک اضطراب مزخرفی به سراغم آمده... نمیدانم دلیلش چیست... فقط دلم اشوبست

عزیزم آدم ها همیشه نگران حس هایی اند که قبلا تجربه نکرده اند...

فکر کنم ایندفه زیادی طراری کردم...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۵ ، ۱۷:۵۹
میم. طرار