39. آه
چهارشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۰۱ ب.ظ
من آن پرنده ای ک پریدن نمیدانست...
من آن کودکی ک زیر اوار ها متولد شد...
من آن میوه ای ک بر شاخه درخت گندید...
من آن قطره ی بارانی ک در چاه فاضلاب افتاد...
"من آن اخرین بغض نشکسته ی زنی ک مرد..."
من آن دینی ک هیچ پیروی نداشت...
من آن درب ورودی ساختمانی ویران...
من آن چتری ک در بیابان تنها رها شد...
من آن آبی ک پشت مسافری بی بازگشت ریخته شد...
من آن اولین برگ پاییز ک از درخت جدا شد...
من همان تمام اندوه های جهانم...
پ ن: این حال و روزها تمامی ندارند
۹۵/۱۲/۰۴